اسلایدر

داستان شماره 1939

داستانهای باحال _ داستانسرا

داستانهایی درباره خدا_ پیغمران_ امامان_دین_ امام علی_ قضاوت امام علی_ اصیل ایرانی _ پادشاهان _عاشقانه_ ملا_ شیوانا_ بهلول_ بزرگان_ غمگین_ طنز_ جالب_ معجزه_ پسرانه_ عبرت آموز هوسرانی_ صفا و صمیمیتها_ شنیدنی_ زندگی_ موفقیتها_ خوش یمن_ طمع_ آموزنده_ بی ادبانه _ احساسی_ ترسناک _بقیه و..

داستان شماره 1939

داستان شماره 1939

دو پدر امت

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

هنگاميكه ابن ملجم شمشير بر فرق اميرالمو منين عليه السلام زد آنحضرت را بخانه آوردند. مردم برگرد خانه علي عليه السلام جمع شدند تا تكليف ابن ملجم تعيين شود و او را بكشتند. امام حسن عليه السلام آمد و فرمود: پدرم دستور داده متفرق شويد و بمنازل خود برگرديد فعلا ابن ملجم را بحال خود ميگذاريم تا اگر پدرم بهبودي يافت خودش هر چه خواست با او معامله كند.
همه مردم رفتند مگر اصبغ بن نباته . پس از مختصر زماني حضرت مجتبي آمد ديد اصبغ بن نباته هنوز ايستاده فرمود چرا نميروي مگر پيغام پدر مرا نشنيدي ؟ عرضكرد شنيدم ولي نميروم مگر اينكه ايشان را ببينم و حديثي از مولايم بشنوم .
امام حسن عليه السلام داخل شد و جريان را عرضكرد و براي اصبغ اجازه گرفت .
اصبغ وارد شد، گفت ديدم علي عليه السلام دستمال زرد رنگي بر سر بسته ولي رنگ صورتش از آن پارچه زردتر است بمن فرمود مگر نشنيدي پيغام مرا؟ گفتم شنيدم ولي خواستم حديثي از شما بشنوم فرمود بشنو كه ديگر بعد از اين از من نخواهي شنيد فرمود اي اصبغ همينطور كه تو بر بالين من آمدي روزي من ببالين پيغمبر رفتم بمن دستور داد كه بمسجد برو و مردم را عموما دعوت كن آنگاه يك پله پايين تر از فراز منبر بالا برو و بگو هر كس والدين خود را ترك كند و عاق شود و هر كس از مولا و آقاي خود بگريزد و هر شخصيكه مزدور خود راستم كند و اجرت او را ندهد خداوند او را لعنت كند.
من بدستور آنحضرت عمل كردم همينكه از منبر بزير آمدم مردي از انتهاي مسجد گفت يا علي سخني گفتي ولي تفسير ننمودي من خدمت پيغمبر آمدم و گفته آنمرد را بعرض رساندم .
اصبغ گفت در اين هنگام علي عليه السلام دست مرا گرفت و پيش خود كشانيد و يك انگشت مرا در ميان دست نهاد، فرمود همينطور پيغمبر(ص ) انگشت مرا در ميان دست خود گرفت و فرمود:
يا علي الاواني و انت ابوا هذه الامه فمن عقنا فلعنه الله عليه الاواني و انت موليا هذه الامه فعلي من ابق عنا لعنه الله الاواني و انت اجير اهذه الامه فمن ظلمنا اجرتنا فلعنه الله عليه ثم قال آمين
اي علي من و تو دو پدر اين امتيم هر كس ما را ترك كند و بيازارد بر او باد لعنت خدا و نيز من و تو دو آقاي اين امتيم هر كس از ما بگريزد بر او باد لعنت خدا و هم من و تو دو مزدور و اجير آنهاييم هر كس پاداش ما را ندهد مورد لعنت خدا واقع شود سپس پيغمبر(ص ) گفت آمين



[ دو شنبه 19 مرداد 1394برچسب:داستانهای امام علی ( ع _ سری 2, ] [ 20:23 ] [ شهرام شیدایی ] [ ]